My LoVe F...M
روز شنبه 1390/2/17 ساعت 8 صبح از خواب بیدارشدم.چند لحظه ای هاج و واج اطرافما نیگا کردم و بلند شدم رفتم سروقت گوشیم یه پیام صبح بخیر دادم به فهیم خانم و پرسیدم که خونست یا نه؟؟؟ آخه قرار بود امروز بره لردگون چند لحظه بعدپیام دادکه آره خونه ام، جلدی آماده شدم و رفتم دنبالش، سوارتاسکی شدیم و راه افتادیم اول یه سر رفتیم خونه خاله ف، دربازبود ولی کسی خونه نبود، رفتیم تلپ شدیم خونش تا بیاد، قبلش میدونست که داریم میریم اونجاولی تو سازمان یه کاری پیش اومده بود مجبورشده بودبره، خلاصه که خیلی خوش گذشت ، همینجوری خوش میگذشت که یهو فهیم جون گفت: "راستیییییییی ی اون پیامه که دیشب فرستادی چی بود؟؟؟"
نظرات شما عزیزان:
پیامه این بود:
"تو به من خنديدي و نمي دانستي ،
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت؟"
آخه دیروزش که خونمون بود،یه حرفی زدکه یه کوچولو تحقیرشدم،البته از روعمد نگفتاااا، . . . بعد منم دلیلشا بهش گفتم، وقتی فهمید دیروزش اون حرفا زده، شروع کردبه گریه کردن بین گریه هاش خیلی آروم با یه بغض سنگین گفت "ببخشید بخدامنظوری نداشتم" صحنه غمناکی بود، وقتی اشکاشا دیدم خیلی دلم سوخت،آتیش گرفتم ، قلبم لرزید محکم بقلش کردم و بوسیدمش، بهش گفتم میدونم فداتشم که به منظور نگفتی،ولی گریش بندنیومد، منم نشستم باهاش گرییدم ،تا آروم بشه،دستم حلقه بود دورگردنش و سرشا تکیه داده بود به شونم، دوباره بهش گفتم که من حرفشا به دل نگرفتم، گفتم که همون روز بخشیدمش، آروم ترشد دوباره معذرت خواهی کرد، پرید توبقلم و افتاد روم یه دفعه گفت چیو چیو چیووو، یه نگاهی بهش کردم و از خنده روده بر شدم، جفتمون میخندیدیم، زنگیدم به خاله ف ،ولی یه مشکلی واسش پیش اومده بود نمیتونست بیاد
آماده شدیم وراه افتادیم رفتیم ترمینال،فهیم جون نمیذاشت که باهاش برم آخه دیروقت بود می ترسید ماشین واسه برگشتن من نباشه، ولی من به اسرار باهاش رفتم تو ماشین چنتا عکس خوشکلم گرفتیم که یکیشونا واستون گذتشتم، رسوندمش در خوابگاهشون و برگشتم،هیچی بازم باید یه هفته بدون فهیمه را تحمل کنم،خیلیییییی سختهههههه هههههههه هههه،دوشتون دالم نظر یادتون نله،فعلا
من بعد چند هفته دوباره سروکلم پیدا شد الانم به کل وبلاگم رو متحول کردم زود تند سریع اسم لینکم رو از تنهاترین تغییر میدی میذاری: ღ یه دنیا دلم گرفته ღ یه بار دیگه بیام ببینم همون لینک قبلیه ناراحت میشما...
من قلبم با باتری کار میکنه
میام نظر میدم بابا
بیچاره فهیمه چجوری میخواد کچلیتو تحمل کنه
حالا ما شدیم بی حوصله آره؟خب وقتی ماهی یه بار آپ میکنی به چی نظر بدم؟!!!!
دم فهیم جون گرم،خوب دستتو چیزونده.حقته.
باز نری که بری.منتظرتیم......
آخی از بابت دستت ولی فهیم بوسش کنه خوب می شه راستی با زندگی چی کار میکنی امیدوارم زود عروسی کنین.
آقا وحید تو زندگی پیش میاد فقط نزارین ناراحت شین سریع باهم حرف بزنین تا از حرفای بد برداشت نکنین شما باید همون موقع به فهیم میگفتی ک دل کوچولوت غمگین نشه
خوووووووووووووووووووووووووش بگذره
واسم 2آ کن ...
Power By:
LoxBlog.Com |